به گزارش راهبرد معاصر؛ سال های متمادی گذشت تا یکی از اصلاح طلبان سرشناس مرزبندی مشخصی را ارائه دهد و اعترافاتی در پوشش یک «تبارشناسی» مکتوب کند. «سعید حجاریان» در آخرین نوشتهی خود که با نام «خط امام، اصلاحات و جنبش سبز» منتشر شده است به ابعاد مختلف این موضوع پرداخت. یکی از مشخصههای اصلی یادداشت های آقای حجاریان «فرامتنی بودن» آن است. تا جایی که نباید یادداشت های وی را تنها بسته در یک زمان خاص دانست. کوچ به گذشته یا هجرت به آینده به مثابه دهلیزهایی هستند که قادرند روح یک «تحلیل» را به نقاط عطفشان ارجاع دهند.
چپ ها با دغدغه های بزرگ به بار نشستند، بدنهی «غیر روحانی» آن بین دو فضای امنیتی (اطلاعاتی) و نظری (دانشگاهی) تقسیم شدند. منزل اول ، اطلاعات نخست وزیری بود. در آن سوی، روحانیت چپ شقه در فضای «جامعه روحانیت مبارز» ایجاد کرد، با ورود به دهه هفتاد، سرعت یافتن کادرسازی در این جریان روند سریعتری به خود گرفت آنچنان که سعید حجاریان معتقد است.در هر صورت نمی توان به عنوان یک ناظر بر حوادث و یک علاقه مند به تاریخ، پیروان خط امام را جدا از اصلاح طلبانی دانست که در ابتد مخالفت هایی با سیاست های مرحوم «هاشمی رفسنجانی» داشته و در نهایت در دوران «پسا 1388» دوباره به اردوگاه موسوم به «اعتدال» کوچ کوتاهی کردند.
آقای حجاریان در یادداشت خود به دقت اشاره نکرده است که گروه اول، دوم و سوم چرا و به چه شکل به وجود آمدند و ریشه تمامی مسائل در کجاست؟ حضور حجت الاسلام «موسوی خویینیها» به عنوان پدر معنوی دانشجویان خط امامی که سفارت امریکا را تسخیر کردند یکی از همان ریشه هایی است که کمتر از او نام برده می شود. استفاده ایشان از لفظ «دست آموز» در خصوص برخی خط امامی ها و یا اصلاح طلبان (دسته دوم) کمی عجیب است! اگر سعید حجاریان متوسل به دست آموزی از طریقت حاکمیت بوده وآن را منافی با آزادگی و سیاست های حزبی می داند چگونه است که چرخش برخی از اصلاح طلبان از مواضع چپ موسوی خویینی ها و رسیدن به محافظه کاری و امروز به نومحاظه کاری لیبرال دموکرات های ایرانی را فراموش کرده اند و به آن اشاره نمی کنند؟
اگر مبنا را بر اساس همان گفتمان اصلاح طلبی در نظر بگیریم خواهیم یافت که شاید منظور از اصلاح طلب دست آموز نوعی از اصلاح طلبان است که تحرکات حزبیشان تنها نسبت به رسیدن به مناسب دولتی [حاکمیتی] تعریف می شوند؛ که البته تجربه انتخابات های دهه نود به ما نشان داده بخش اعظم نیروهای اصلاح طلبان در همین وادی سیر می کنند. اما با رجوع قشر وسیعی از نیروهای رادیکال اصلاح طلبی به «جنبش سبز»، حجاریان معترف است که این پوست اندازی چیزی فرای اصلاح طلبی بوده و اصولا بر حقوق شهروندی و یا حق از دست رفته [به طور مثال در سال 88 ، رای من کو؟] اشاره دارد.
به طور مثال حجاریان در این یادداشت می گوید: «جنبش سبز در چرخشی عمیق، به سمت جامعه و مردم گروید و «فشار از پایین» را بهعنوان بال بسته پروژه اصلاحات گشود اما، همچون اصلاحات، به دلیل خصائص ساخت قدرت، قادر به «چانهزنی» نشد. از این منظر، لازم به بتاکید است که جنبش سبز را باید نسخه جهشیافته اصلاحطلبی و برآمده از همبستگی حامیان ایده اصلاحات دانست. هر چند برخی این همبستگی و پیوستگی را نقطه پایانی بر اصلاحات میخوانند و با الصاق صفات الهیاتی و رهاییبخشی از «خلق از عدم» سخن میگویند!». اطلاق صفات معلق به برخی از هم حزبی ها و فراموش کردن جایگاه خود در میان اغتشاشات سال 88 ، این پرسش را پراهمیت تر جلوه می دهد که چرا سعید حجاریان رجوع به «مرزبندی» کرده است؟ اصلاً چه نیازی به این دسته بندی ها آن هم در سالگرد تولد جنبش سبز میشد؟
پاسخ این سوال بسیار مشخص است؛ وقتی ما شاهد مرزبندی می شویم ناخودآگاه این قابلیت به وجود می آید که به عنوان شخص ثالث، هر آینه صف بندی خود را در کوتاهترین زمان از افراد دیگر و یا تفکرات سیاسی دیگر جدا کنیم ( به بهانه همان اصل مرزبندی). رنگ و بویی که سعید حجاریان آن را به نیکی یافته و همزمان با دیگر نظریه پرداز اصلاحات یعنی «محمد رضا تاجیک» سعی بر تدوین سند «نواصلاح طلبی» دارند که دیگر فعال اصلاح طلبی در فردای انتشار یادداشت سعید حجاریان از آن نام می برد. علیرضا علوی تبار در مصاحبه با روزنامه شرق (28 خرداد 139) می گوید: «با توجه به تحول شرایط به گمان من اصلاحات باید با نوسازی و بازسازی خویش به استقبال آینده برود. قبلا هم گفتهام ما در سه زمینه باید نوسازی کنیم: گفتمانی، تشکیلاتی و راهبردی». سال 1396 بود که محمدرضا تاجیک خبر رونمایی از مانیفست نواصلاح طلبی را می دهد که با کمک سعید حجاریان نوشته شده و رئیس دولت اصلاحات نیز آن را تأیید کرده است.
با این تفاسیر دور نیست که اصلاح طلبان نسبت به حاکمیت در دوران پسا انتخابات 98 و 1400 رویه های جدیدتری را در پیش بگیرند. جدا سازی خود از دو طیف خارج نشین و برانداز و نیز نومحافظه کاران در کنار برخی خط امامی را می توان در این خط، تحلیل کرد. اما دیگر خط تحلیلی یادداشت سعید حجارین بحث نوگفتهی او است، «انتخابات مشروط» که قبل از ارائه آن توسط حجاریان، رضا علیجانی (فعال ملی – مذهبی) به آن پرداخته و گویی حجاریان آن را به عاریه گرفته و موضوع را شهره تر کرده است. در همین راستا روزنامه شرق در یادداشت روز 27 خرداد 1398 می نویسد: «حجاریان در موضعی دیگر و شاید در ادامه همین گفتوگو نتیجهگرایی صرف با هر كیفیت و ابزاری را مصداق گدایی در انتخابات دانسته بود: «انتخابات به معنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است. اصلاحات، صدقهبگیر نیست و اگر مکنت دارد، باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم، باید بکوشیم آن را کسب کنیم؛ نه آنکه به هر بنجلی تن دهیم».
حجاریان با اتخاذ چنین مواضعی بهتازگی دیدگاه خود را تا حدی تئوریزه كرد: «شاید عقلانیترین راهبرد را بتوان در مشارکت مشروط جست. از فرصت انتخابات استفاده کرد؛ ولی چنانچه شروط مطرحشده برآورده نشد، عطای انتخابات را به لقایش بخشید». پر واضح است که دو خط یاد شده حاصل استخراح مفاهیمی است که در پس آخرین یادداشت سعید حجاریان نهفته بوده است و در آینده ای نه چندان دور خواهیم یافت که این گمانه تا چه حد به حقیقت بدل می شود.